من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
وقتی تمام وجود تو از سنگ می شود تصویر تو در من چه کمرنگ می شود دیگر نمی هراسم از هجوم خنده هات آنجا که شکست بغض من آهنگ می شود من در گریزم از تو به خود در شبی چنین باز هم دلم برای خودم تنگ می شود می لرزم از بهت این سوال که "با دلی آیا دوباره دلم یکرنگ می شود؟" از ناباوری آنچه تو در من نگاشتی انگار تمام دنیای من منگ می شود به کلبه شکسته قلبم که می خزم به چشم من فاصله ها قشنگ می شود بعد از تو قلب من از سنگ می شود
نظرات شما عزیزان:
حتی نپرسید دلم بعد رفتنت
"آیا برای من دل تو تنگ می شود؟"
بسپار در خاطرت این جمله مرا
پاسخ: >:D<
مرسیییی آبجییی...!!!
آره بعد از چند سال گفتم باز هم از این کارا کنم :)
به قول خودمون : سمی کالن سمی کالن پرانتز :دی